ذهنیت موسس

رویای همۀ شرکتهایی که تازه متولد میشوند این است که روزی به سازمانی بزرگ و حرفهای تبدیل شوند و سری توی سرها درآورند. اما پس از مدتی گرفتار پارادوکس رشد میشوند: «رشد باعث ایجاد پیچیدگی میشود و پیچیدگیْ خودْ قاتل خاموش رشد است». به بیان دیگر، رشد، رشد را نابود میکند. موضوع این کتاب، رشد سودآور پایدار است. اینکه چطور شرکتی قادر به کسب و حفظ رشد سودآور شود پرسشی اساسی است که پاسخ ساده ای برای آن وجود ندارد.
رشد پیچیدگی ایجاد میکند و پیچیدگی قاتل خاموش رشد است. این پارادوکس توضیح میدهد که چرا در دهه گذشته فقط یک شرکت از ۹ شرکت بیش از حداقل سطح نرمال رشد سودآوری داشته است و چرا ۸۵ درصد مدیران عامل، عوامل داخلی را مقصر این قضیه میدانند نه فاکتورهای خارجی خارج از کنترل آنها. کتاب ذهنیت موسس به شما ثابت میکند که ریشههای عملکرد پایدار از عمق سازمان شروع میشوند و قابل پیشبینی هستند.
اگر به دقت نگاه کنید، همیشه میتوانید دو مسیر درهمتنیده را در داستان موفقیت یا شکست کسب و کارها پیدا کنید. اولین و مشهودترین عنصر مربوط به فاکتورهای خارجی است. این مفهوم شامل روایتی است که به بازار، سهامداران، تغییر سهم بازار و رشد سودآور مربوط است. این همان مفهومی است که بیشتر افراد از هیئت مدیره، سرمایهگذاران، مطبوعات تا عموم مردم آن را دنبال میکنند. این مورد شامل توضیح این موضوع است که چگونه یک شرکت میتواند با ارائه خدمات بهتر به مشتری رقبا را پشت سر بگذارد.
داستان دوم در درون یک شرکت ایجاد میشود و البته بسیار کمتر قابل مشاهده است مسائلی همچون ایجاد کسبوکار جدید، گسترش و حفظ نیروی کار باکیفیت، تقویت فرهنگ سازمانی، ارتقاء سیستمها، یادگیری از تجربه، تطبیق مدل کسب و کار، پایین آوردن هزینهها و بسیج افراد برای رسیدن به اهداف سازمانی از این موارد هستند.
برخی از شرکتها از نگاه بیرونی عالی به نظر میرسند اما از نظر داخلی مشکل دارند. برخی دیگر برعکس، از منظر دیگران خوب دیده نمیشوند اما در داخل واقعاً خوب کار میکنند. در نهایت، اگرچه، شرکتها میخواهند در هر دو عرصه موفق باشند اما لازم است تا هر دو بخش این داستان با هم همگرایی داشته باشند. اگر در داخل سازمانتان یک فاجعه در حال رخ دادن باشد، نمیتوانید رشد سودآوری را در یک بازار رقابتی حفظ کنید و اگر در بازار شکست بخورید، نمیتوانید یک فرهنگ عالی با عملکرد داخلی را برای طولانیمدت حفظ کنید.
کتاب ذهنیت موسس مربوط به بازی استراتژی در سازمان است. در مورد این حرف میزنیم که چگونه شرکتها، چه جوان و چه بالغ، میتوانند از آنچه که ما به عنوان سه بحران درونی رشد شناسایی کردیم، جلوگیری کنند. هر سه بحرانی که شناسایی کردیم در مراحل متفاوتی از چرخه عمر یک شرکت رخ میدهد. این بحرانهای قابل پیشبینی رشد عبارتاند از:
فهرست مطالبی که در این مقاله میخوانید:
بحران اول: اضافه بار رشد
اولین بحران، به اضافهبار اشاره دارد؛ یعنی رشد شدید عملکرد داخلی شرکت موجب پیچیدگی سیستم شده و همین موضوع حرکت سازمان را در محیط خارجی و در بستر رقابتی کند میکند. تیمهای مدیریتی شرکتهای استارتاپی و نوپا با این پدیده آشنا هستند زیرا سعی میکنند به سرعت کسبوکار خود را مقیاسپذیر کنند.
بحران دوم: به از نفس افتادن یا بحران رشد آهسته
بحران دوم، به از نفس افتادن یا بحران رشد آهسته اشاره دارد و بسیاری از شرکتهای موفق از آن رنج میبرند زیرا رشد سریع آنها باعث ایجاد لایههایی از پیچیدگی سازمانی و رقیق کردن رسالت سازمان میشود که باید به عنوان منبع تمرکز و انرژی شرکت شناخته شود. در این وضعیت افزایش سطح بوروکراسی و سوکارکرد داخلی میتواند موتورهای موفقیت شرکت را از کار بیندازد. از نفس افتادن زمان ناخوشایندی برای یک شرکت است زیرا پدال شتابدهنده رشد دیگر مانند گذشته جواب نمیدهد و رقبای جوانتر شروع به گرفتن سهم بازار میکنند و متأسفانه اکثر شرکتهایی که به این مرحله میرسند، هرگز به طور کامل بهبود نمییابند.
بحران سوم: سقوط آزاد یا بحران کهنگی و افول
بحران سوم یا سقوط آزاد که به بحران کهنگی و افول معروف است، از همه خطرناکتر است. شرکتی با شرایط سقوط آزاد کاملاً از رشد در بازار اصلی خود باز مانده است و مدل کسب وکار آن که تا همین اواخر منبع موفقیت شرکت به حساب میآمد، دیگر کاربردی و اثربخش به نظر نمیرسد. در هنگام سقوط آزاد تیم مدیریت اغلب احساس میکند کنترل خود را از دست داده است. نمیتواند علت اصلی بحران را شناسایی کند و نمیداند برای فرار از این شرایط باید چه اهرمی را به کار بگیرد.
این سه بحران خطرناکترین و استرسزاترین دورهها را برای کسبوکارهایی که در مراحل آغازین و رشد زودهنگام خود هستند ایجاد میکند. خبر خوب این است که این بحرانها قابل پیشبینی هستند و اغلب هم میتوان از اتفاق افتادنشان اجتناب کرد. میتوان این قاتلان رشد را پیشبینی کرد و حتی از انها دلیل سازندهای برای تغییر ایجاد کرد.
کتاب ذهنیت موسس:
بینش نویسندگان کتاب ذهنیت موسس بر اساس دو حقیقت ساده اما عمیق استوار شده است. اولین مورد این است که علیرغم اختلافات زیاد، اکثر شرکتهایی که به رشد پایدار دست مییابند، مجموعه مشترکی از نگرشها و رفتارهای انگیزشی را دارند که معمولاً میتوان آن را به یک موسس جسور و جاهطلب نسبت داد. شرکتهایی که به سودآوری مقیاسپذیر رسیدهاند، ضمن حفظ صفات درونی ذهنیت بنیانگذار، اغلب خود را شورشی و جاهطلب میدانند و داوطلبانه به جنگ با رقبای صنعت خود میروند. شرکتهایی که از این طریق اداره میشوند از توانایی ویژهای برای تقویت احساسات عمیق در کارمندان برخوردار هستند (بر خلاف شرکتهای متوسط، جایی که بررسی اخیر گالوپ نشان میدهد که تنها ۱۳٪ از کارمندان میگویند که به شرکت خود تعلق سازمانی و عاطفی دارند). آنها از پیچیدگی، بوروکراسی و هر چیزی که مانع اجرای پاک استراتژی باشند، بیزارند. آنها به جزئیات کسبوکار وسواس دارند و کارمندان خط مقدم را گرامی میدارند زیرا مستقیماً با مشتریان سروکار دارند. در کل، این نگرشها و رفتارها چارچوبی از ذهنیت مدیران را تشکیل میدهند که یکی از بزرگترین و درعینحال ارزانترین رازهای موفقیت در تجارت است.