معرفی کتاب و منابع تخصصی

کتاب Factfulness (واقعیت) نوشته هانس رزلینگ

هانس رزلینگ که دانش‌آموخته و پروفسور در رشته‌ی بهداشت جهانی است، در کتاب واقعیت، اشتباه اکثریت انسان‌ها را در مورد واقعیت‌های جهان برملا می‌کند. او سخنرانی تد خود در مورد مطالب این کتاب را، با این مطلب آغاز می‌کند که برخلاف تصور، دانشجویانش در مورد واقعیت‌های جهان بسیار کم (حتی کمتر از شامپانزه‌ها) می‌دانند. در یک نظرسنجی، سوالی از دانشجویان خود پرسید که فقط درصد بسیار کمی به این سؤال پاسخ درست دادند. آن سؤال این بود: «کدام کشور بالاترین رقم مرگ و میر را در میان گزینه‌های بیان شده دارد؟» البته در سخنرانی‌اش می‌گوید که از این نتیجه خرسند است، چون فهمیده که جایی برای استاد بهداشت جهانی و آموزش واقعیت‌ها به مردم وجود دارد.

فهرست مطالبی که در این مقاله میخوانید:

درباره‌ی کتاب

کتاب «واقعیت: ده دلیل برای اینکه درباره‌ی جهان اشتباه فکر می‌کنیم و چرا رویدادهای جهان از آن‌چه به‌نظر می‌رسند، بهترند» در سال ۲۰۱۸ منتشر شده و نویسنده‌ی آن هانس رزلینگ است. کتاب اصلی دارای ۳۴۱ صفحه و در دسته‌ی کتاب‌های غیرداستانی طبقه‌بندی شده است. در حال حاضر این کتاب با ویرایش‌های مختلفی چاپ شده است.

واقعیت چیست؟

واقعیت، چیزی است که آمارها و نتایج مطالعات و بررسی‌ها نشان می‌دهند، نه فکر و احساسی که ما ناشی از دیدن بدی‌ها و مشکلات جهان داریم. واقعیت مفهومی است که پشت اعداد پنهان شده و نیاز داریم که از دل داده‌ها این واقعیت پنهان را بیرون بکشیم. بنابراین باید از داده‌های یونیسف، از نمودارهای حبابی و از اینترنت به‌خاطر اطلاعاتشان سپاسگزار باشیم.

رزلینگ در کتاب خود به ده خطای شناختی اشاره می‌کند که باعث شده بسیاری از ما، دنیا را تلخ‌تر از آن‌چه هست ببینیم و حتی احساس کنیم جهان به سرعت رو به نابودی پیش می‌رود. فقر و نابرابری‌ها، تغییرات اقلیمی، جنگ‌های داخلی و نبردهای بین کشورها و انواع بحران‌ها و خبرهای تلخی که هر روز در رسانه‌ها می‌خوانیم و می‌شنویم، خوراک مناسبی برای آن خطاهای شناختی هستند تا ما را به کلی از آینده ناامید کنند.

البته رزلینگ ترجیح می‌دهد به جای اصطلاح خطای شناختی از اصطلاح ساده‌ترِ غریزه (Instinct) استفاده کند.

غرایز دراماتیک ما

هانس رزلینگ در کتاب واقعیت، نتایجی را که حاصل سال‌ها تلاش در زمینه‌ی تدریس جهان‌بینی مبتنی بر واقعیت و شنیدن چگونگی تفسیر اشتباه افراد از واقعیت‌ها است، با خواننده به اشتراک می‌گذارد.

اکثر افراد جنگ و خشونت و بلایای طبیعی و فساد را می‌بینند و حسی از بدترشدن مسائل به آن‌ها دست می‌دهد. تصور می‌کنند که ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر می‌شوند و به‌زودی با اتمام منابع روبه‌رو می‌شویم. این جهان‌بینی پر از استرس و به‌نوعی دراماتیک دیدن جهان است. حتی افرادی که به آخرین اخبار درست و اطلاعات دسترسی دارند، باز هم دچار این نگاه دراماتیک می‌شوند.

اما هانس رزلینگ این نوع نگاه را ناشی از غرایز ما و خطای شناختی که ایجاد می‌کنند، می‌داند. اگر به واقعیتی که آمار و ارقام و بررسی‌ها نشان می‌دهند مراجعه کنیم، می‌بینیم که اکثریت جمعیت دنیا در جایی در میانه‌ی مقیاس درآمدی جهان زندگی می‌کنند. دخترانشان به مدرسه می‌روند و واکسینه می‌شوند. به‌عنوان یک قاعده‌ی کلی، جهان در حال بهترشدن است. اگرچه چالش‌های بسیاری وجود دارد، اما این یک نگاه مبتنی بر واقعیت است.

برخی از مواردی که روزلینگ به آن‌ها پرداخته

 غریزه‌ی شکاف (Gap Instinct): این‌که ما همه‌چیز را به دو یا سه قطب تقسیم می‌کنیم (مثلاً خوب و بد یا فقیر و غنی) و با این تقسیم‌بندی، نواحی خاکستری از بین می‌رود و شکاف بزرگی که بین این قطب‌ها باقی می‌ماند، خطای ما را در تحلیل افزایش می‌دهد. تقسیم‌بندی جهان به توسعه یافته و توسعه نیافته، یکی از همین تقسیم‌بندی‌هاست (بیل گیتس در وبلاگ خود اشاره می‌کند که من از این اصطلاح زیاد استفاده کرده‌ام و فکر می‌کنم دیگر نباید استفاده کنم).

 غریزه‌ی سریع‌تر دیدن و جدی‌تر گرفتن سیگنال‌های منفی (Negativity Instinct): این ویژگی اگر چه به بقای انسان بر روی کره‌ی زمین کمک کرده، اما می‌تواند تصویری تیره‌تر از واقعیت دنیای بیرونی را در ذهن ما ترسیم کند.

 غریزه‌ی ترس (Fear Instinct): ترسیدن و محافظه‌کار بودن، بهتر از برآورد واقعی میزان ریسک است.

 غریزه‌ی فوریت (Urgency Instinct): موارد بسیاری پیش می‌آید که حس می‌کنیم یا باید همین الان کاری را انجام دهیم یا دیگر هرگز نمی‌شود (حس حیوانی که در جنگل از دست شکارچی فرار می‌کند). در حالی که می‌توان به جای اقدام فوری، اقدامِ گام به گام انجام داد.

 غریزه‌ی مقصریابی (Blame Instinct): به جای این‌که بپذیریم شبکه‌ای از علت‌ها و رویدادها و عوامل دست به دست هم داده‌اند و مشکلی ایجاد شده، می‌کوشیم یک مقصر مشخص را پیدا کنیم (بحثی که ما در درس تفکر سیستمی به تفصیل به آن پرداخته‌ایم).

نقش رسانه در تحریف واقعیت

حتی اگر رسانه‌ها نسبت به درستی و صحت اطلاعاتی که منعکس می‌کنند، تعهد کامل داشته باشند، همواره اخباری را اعلام می‌کنند که اغلب منفی هستند. هیچ‌گاه در مورد اخبار خوبی که در جهان اتفاق می‌افتد، چیزی نمی‌گویند. همین مسئله باعث می‌شود مردمی که آن‌ها را می‌بینند و می‌شنوند، حس کنند جهان هر روز در حال بدتر شدن است. اگرچه نقش رسانه را در این مسئله نمی‌توان نادیده گرفت، اما نباید از رسانه‌ها یک تبهکار ساخت و همه‌ی تقصیرها را به گردن رسانه انداخت. مشکل اصلی نادانی مردم، در نوع نگرش و تفکر آن‌ها است.

تبدیل دسته‌بندی ما، آن‌ها به چهار سطح درآمدی

هانس بیشتر اوقات از استفاده کردن اصطلاح «کشورهای در حال توسعه» در سخنرانی‌هایش امتناع می‌کند. چرا که اعتقادی به این نوع نگرش ندارد. از نگاه او اغلب مردم دنیا در هرجایی که زندگی می‌کنند، نسبت به مردم سایر کشورها دیدگاه «ما، آن‌ها» را دارند. مدام در این دسته‌بندی در حال مقایسه‌ی خود (یعنی ما) با آن‌هایی که در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند، هستند. اما این نگاه از نظر هانس رزلینگ مفهومی ندارد. او می‌گوید بهتر است تمام مردم جهان را فارغ از جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنند، به ۴ سطح از نظر درآمدی تقسیم کنیم.

سطح ۱: درآمد یک دلار در روز دارند. بچه‌ها ناچار هستند برای آوردن آب مسافت دوری را از خانه طی کنند. با شکم گرسنه می‌خوابند. نمی‌توانند داروهای مورد نیاز خود را تهیه کنند و باید خوراکشان را خود کشت کنند. در سطح ۱ نهایتا می‌توانند باتوجه به محصول زراعتی خوبی که به‌دست می‌آورند تا ۲ دلار درآمد در روز داشته باشند. این افراد حدود یک میلیارد نفر از مردم جهان هستند.

سطح ۲: درآمد ۴ برابر سطح ۱ است. می‌توانند غذای آماده و مرغ بخرند. کمی پس‌انداز کنند و برای فرزندان صندل و برای خانه یک اجاق گاز بخرند. لامپ برای روشنایی شب دارند، اما یک بیماری ممکن است آن‌ها را مجبور کند هرچه دارند بفروشند تا دارو بخرند. حدود ۳ میلیارد نفر امروز در چنین شرایطی هستند.

سطح ۳: درآمد ۱۶ دلار در روز دارند. شیر آب سرد در خانه دارند و برق همیشه در اختیارشان است. فریزر دارند و با پس‌انداز خود می‌توانند موتورسیکلت بخرند. بچه‌ها می‌توانند مقطع دبیرستان را هم تمام کنند. اما بیماری ممکن است پس‌انداز آن‌ها را کاملا مصرف کند. شاید بتوانند به مسافرت هم بروند. حدود ۲ میلیارد نفر در این سطح درآمدی زندگی می‌کنند.

سطح ۴: بالاترین سطح درآمدی در اختیار این سطح است. آ‌ن‌ها ۶۴ دلار در روز درآمد دارند و از تمام امکانات حاضر می‌توانند استفاده کنند. مصرف‌کنندگانی ثروتمند که برای ۱۲ سال تحصیل به‌راحتی پول دارند و ماشین و غذا و خانه و آب سرد و گرم در اختیارشان است. جالب اینجا است که ۱ میلیارد از مردم دنیا در این سطح زندگی می‌کنند.

این آمار نشان می‌دهد بیشتر مردم دنیا در سطوح ۲ و ۳ زندگی هستند. این یعنی اکثریت در وسط هستند و واقعیت معمولا هیچ‌گاه دو قطبی نمی‌شود. وسط همان‌جایی است که به‌نظر می‌رسد شکاف وجود دارد. در حالی‌که این شکاف واقعیت ندارد و صرفا تصوری است که اکثر افراد از جهان دارند. به‌نظر می‌رسد نظریه‌ی چهارسطحی کردن جهان، موجب وسعت دید و درست‌تر دیدن واقعیت‌های جهان می‌شود.

نگاه از بالا

در قسمتی از کتاب باعنوان «نگاه از بالا» در فصل ۱ می‌خوانیم:

اگر کتاب را مطالعه می‌کنید، احتمالا در سطح ۴ زندگی قرار دارید. حتی اگر در کشوری با سطح درآمد متوسط باشید. خودتان در سطح ۴ زندگی می‌کنید و زندگی‌تان احتمالا از جنبه‌های مهم مانند زندگی مردمی است که در سطح ۴ در سانفرانسیسکو، استکهلم، ریو، کیپ‌تاون و پکن زندگی می‌کنند. مسائلی که در رابطه با فقر در کشورتان مطرح است، با فقر شدید متفاوت بوده و مربوط‌به فقر نسبی است. برای مثال در ایالات متحده، افرادی که در سطح ۳ زندگی می‌کنند، زیر خط فقر طبقه‌بندی می‌شوند.

بنابراین افراد مشکل‌داری که در سطح ۱ و ۲ و ۳ زندگی می‌کنند، برای شما بسیار ناآشنا خواهند بود و در رسانه‌هایی که شما نیز مخاطبشان هستید، به‌طرز درست و مفیدی معرفی نخواهند شد. (شما این افراد را به‌درستی نمی‌شناسید و درکی از زندگی‌شان ندارید.) وقتی در سطح ۴ زندگی می‌کنید، تمام افراد سطوح دیگر به‌طور یکسانی فقیر به‌نظر می‌رسند و واژه‌ی فقیر می‌تواند هر معنی خاصی را از دست بدهد. پس برای مردمی در سطح ۴ طبیعی است که جهان را دارای شکاف و به دو دسته تقسیم شده ببینند: ثروتمند و فقیر.

بخش‌های کتاب

چند جمله برگزیده از کتاب Factfulness

در یکی از موارد انتشار مواد هسته‌ای، حتی یک نفر هم از مواد هسته‌ای کشته نشد؛ اما بیش از هزار نفر در حین فرار از حادثه کشته شدند.

غریزه‌ی ترس راهنمای خوبی برای فهم جهان نیست.

این غریزه توجه ما را به سمت خطراتی نامحتمل هدایت می‌کند و باعث می‌شود از چیزهای واقعاً خطرناک غافل شویم.

ترس تنها در صورتی می‌تواند مفید واقع شود که متوجه خطرات واقعی باشد.

ترسناک = چیزی که احساس خطر را در ما به وجود می‌آورد.

خطرناک = آن‌چه ما را واقعاً در معرض خطر قرار می‌دهد.

کتاب واقعیت با مقدمه‌ای آغاز می‌شود که در آن هانس رزلینگ با توصیف آرزوی کودکی‌اش یعنی هنرمند سیرک شدن، باب صحبت درباره‌ی حقایق را باز می‌کند. او در مورد هنر قورت دادن شمشیر در سیرک و چگونگی ممکن شدن کارهای به‌ظاهر ناممکن توضیح می‌دهد. بعد از آن یک نظرسنجی ۱۳ سوالی را در مقدمه آورده که از خواننده می‌خواهد خودش و دیدگاهش نسبت به جهان را بیازماید. این سوالات درباره‌ی وضعیت سطح درآمد در دنیا،‌فقر جهانی، واکسینه‌شدن کودکان، مکان زندگی مردم، تلفات ناشی از بلایای طبیعی و متوسط دمای زمین است.

بعد از پاسخ به این سوالات، هانس رزلینگ مخاطب را به مقایسه‌ی جواب‌های خودش با پاسخ‌های صحیح و تفکر در عمل خودش دعوت می‌کند. او می‌گوید اکثر کسانی که به این سوالات پاسخ داده‌اند، جواب‌هایشان اشتباه بوده است. به‌طور مثال در ۲۰ سال گذشته نسبت جمعیتی که در فقر شدید زندگی می‌کردند، به نصف کاهش پیدا کرده است. این یک واقعیت خوب درباره‌ی زندگی روی زمین است، اما اکثر مردم آن‌را نمی‌دانند. او در مورد تک‌تک سوالات، تحلیلی مبنی بر ارقام واقعی ارائه می‌دهد. جواب هر ۱۳ سؤال نشان می‌دهد که دنیا بهبود یافته است.

بعد از مقدمه یازده فصل وجود دارد که نویسنده هر فصل را به یکی از غرایز یا به‌عبارت دیگر خطاهای شناختی انسان که مانع از دیدن واقعیت‌ها و نتیجه‌گیری درست می‌شود، اختصاص داده است. هر فصل با تمرکز بر آن غریزه و توضیحاتی پیرامون آن، واقعیت‌ها را با آمار و اطلاعات جمع‌آوری شده، نشان می‌دهد. این غرایز ده‌گانه عبارت‌اند از:

شکاف، منفی‌گرا، پیروی از خط مستقیم، ترس، اندازه، کلی‌گرا، سرنوشت، نگرش تک‌بعدی، سرزنش، فوریت.

فصل یازدهم «واقعیت در عمل» است. در این فصل هانس رزلینگ توضیح می‌دهد که چگونه واقعیت زندگی‌اش را نجات داده است. هانس رزلینگ سال‌های طولانی در پروژه‌های تحقیقاتی در سراسر جهان فعالیت داشته و از این تجربه‌های عملی ارزشمندش در این فصل و همچنین سرتاسر کتاب استفاده کرده است. او با زبانی داستانی این تجربه‌ها را برای رسیدن به نتایج موردنظرش برای خواننده شرح می‌دهد.

در پایان کتاب، داستان نوشتن کتاب واقعیت از زبان آنا و اولا رزلینگ به‌گونه‌ای جذاب و خواندنی توضیح داده شده است. آن‌ها از بیماری هانس می‌گویند که باعث لغو تمام سخنرانی‌هایش در سال آخر زندگی‌اش شد. این تغییر ناراحت‌کننده در زندگی هانس با یک چیز قابل تحمل شد: یک کتاب. آن‌ها توضیح می‌دهند که این کتاب حاصل تمام تلاش‌ها و تحقیقات هانس رزلینگ در طول زندگی حرفه‌ای‌اش با همراهی این دونفر است.

درباره‌ی نویسندگان

کتاب واقعیت را هانس رزلینگ با همراهی پسر و عروسش یعنی اولا و آنا رزلینگ نوشت. هانس رزلینگ متولد سال ۱۹۴۸ بود و در سال‌های آخر عمرش مشغول نوشتن این کتاب شد. او بعد از اتمام نوشتن کتاب و پیش از چاپ آن در سال ۲۰۱۷ چشم از جهان فروبست. اولا و آنا کار جمع‌آوری و چاپ کتاب را به‌پایان رساندند.

هانس رزلینگ در سوئد به‌دنیا آمد و در رشته‌های بهداشت جهانی، آمار و پزشکی تحصیل کرد. دغدغه‌ی همیشگی او تحقیقات و پژوهش در زمینه‌ی سلامت و فقر در جهان بود و در طول زندگی‌اش در این راه قدم‌های موثری برداشت. سخنرانی‌های تد او از پربیننده‌ترین سخنرانی‌های جهان است. کشف بیماری ناشناخته کونزو و همکاری با بهداشت جهانی در زمینه‌ی تالیف کتاب‌های درسی از جمله اقدامات او بود. همچنین تأسیس بنیاد Gapminder بر پایه‌ی جهان‌بینی مبتنی بر واقعیت که موضوع اصلی همین کتاب است، اقدام مهم دیگری از سوی او با همکاری دو یار همیشگی‌اش محسوب می‌شود. در پایگاه وب بنیاد گپ‌مایندر می‌توانید تمام نمودارهای حبابی بسیار جالب حاصل‌شده از جمع‌آوری آمار و اطلاعات جهانی را همراه‌با روند بهبود آن‌ها تا سال ۲۰۱۸ به‌صورت متحرک مشاهده کنید.

نظر بیل‌گیتس درباره‌ی کتاب

شاید بیل‌گیتس مهم‌ترین کسی باشد که درباره‌ی کتاب واقعیت نظر ارزشمندی داده است. او می‌گوید این کتاب یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که تابحال خوانده و آن‌را یک راهنمای ضروری برای تفکر روشن نسبت به جهان می‌داند. تصمیم او این بوده که این کتاب را به تمام کسانی که در سال ۲۰۱۸ از دانشگاه‌های آمریکا فارغ‌التحصیل شده‌اند هدیه بدهد.

حرف آخر

گاهی لازم است نگاه دوباره‌ای به دریافت‌هایمان از دنیا داشته باشیم. بهتر است این توانایی را پیدا کنیم که احساس و افکارمان را از هم تشخیص بدهیم تا برخلاف آنچه واقعیت است، و صرفا براساس احساسی که داریم، درباره‌ی دنیا نتیجه‌گیری نکنیم. داشتن اطلاعات صحیح و تفکر ساده و سالم به انسان کمک می‌کند وسعت دید پیدا کند، از منفی‌نگری افراطی فاصله بگیرد و به مثبت‌نگری، نه به‌عنوان ساده‌لوحی بلکه نگرشی مبتنی بر واقعیت نزدیک‌تر شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *