تهیه برنامه استراتژیک برای کسب و کار های کوچک

در این مقاله قصد دارم به بررسی استراتژیهای ساده و موثر برای کسبوکارهای کوچک میپردازم. در اببتدا باید توجه کنیم که برنامهریزی استراتژیک نیازی به پیچیدگیهای بیش از حد ندارد و هدف اصلی آن تعیین مسیر آینده و چگونگی رسیدن به آن است.
از پیچیدگیهای بیش از حد برنامهریزی استراتژیک پرهیز کنید و تمرکز خود را بر تعیین مسیر آینده و چگونگی رسیدن به آن بگذارید. تنها به اندازهای جزئیات نیاز دارید که بتوانید تصمیمات درست بگیرید.
چرا این مهم را در ایتدا تاکید میکنم ؟ چون تا شما با جئیات بالا بخواهید برنامه استراتژیک تهیه کرده و کسب و کار خود را بطور دقیق آنالیز نمایید فرصت استراتژیک و مزیت رقابتی شما به احتمال زیاد توسط رقبا از بین خواهد رفت و یا کپی خواهد شد . بنابراین زمان در کنار عقلانیت در مدیریت استراتژیک مهم است .
آیا تا به حال متوجه شدهاید که هم جلسات برنامهریزی استراتژیک و هم فیلمهای ترسناک داستانهایی درباره گروهی از افراد گرفتار در یک کلبه در جنگل هستند که به آرامی در حال مرگ هستند؟ در اکثر برنامهریزیهای استراتژیک، پیچیدگیهای زیادی وجود دارد. شما زمان یا منابع لازم برای هدر دادن در برنامهریزی استراتژیک پیچیده را ندارید. آنچه شما نیاز دارید، یک فرآیند برنامهریزی استراتژیک است که متناسب با کسبوکار شما باشد.
برنامهریزی استراتژیک برای کسبوکارهای کوچک نیازی به پیچیدگی ندارد. تعریف برنامهریزی استراتژیک تعیین مسیر آینده و چگونگی رسیدن به آن است. این واقعاً تمام چیزی است که وجود دارد.
آنچه برنامه استراتژیک شما را موثر میکند، نحوه کمک آن به شما در تصمیمگیری درست است. برنامه استراتژیک شما مرزها و دستورالعملهای تمام تصمیمات تاکتیکی شما را تعیین میکند. این معیار موفقیت شما است.
بیایید آنرا به مراحل مشخصی تقسیم کنیم. میتوانید این کار را در چهار مرحله انجام دهید:
فهرست مطالبی که در این مقاله میخوانید:
برنامهریزی استراتژیک برای کسبوکارهای کوچک
- هدف: چرا این شرکت را اداره میکنید؟
- بینش و ماموریت: کجا میروید و چگونه به آنجا میرسید؟
- SWOT: واقعیت فعلی شما چیست؟ (در مقیاس های بالاتر کسب و کار مدل های پیچیده تری غیر از SWOT وجود دارند )
- اولویتهای سه ساله، اهداف یک ساله، اهداف سه ماهه: چگونه از واقعیت فعلی خود به چشمانداز خود خواهید رسید؟
در ادامه هر مرحله را برای شما توضیح خواهم داد.
هدف: چرا این شرکت را اداره میکنید؟
به عنوان یک صاحب کسبوکار کوچک، هدف کسبوکار شما با هدف زندگی شما آغاز میشود. این مسیر را تعیین میکند تا گم نشوید. برنامهریزی استراتژیک برای شرکت شما با آرزوها و برنامههای شخصی شما آغاز میشود.
شما شرکت خود را برای خدمت به خود و نه برای خدمت شرکت به شما اداره میکنید. البته توجه کنید قطعا این به معنای حذف خدمت به مشتریان یا کارمندان نیست.
اگر آنچه را میخواهید تعریف نکنید، شرکت شما سرگردان خواهد شد تا زمانی که یک صبح از خواب بیدار شوید و متوجه شوید که برای شرکتی کار میکنید که از آن متنفر هستید – و این شرکت شما است.
اجازه دهید به شما چند مثال خاص و بسیار عملی از آنچه منظورم است را بدهم:
- آیا شما می خواهید مالک این کسبوکار برای مدت طولانی باشید ؟ ، یا در کوتاهمدت ارزش ارائه شده را به حداکثر میرسانید تا آن را برای فروش آماده کنید؟ بسته به پاسخ خود، سرمایهگذاری زیرساخت و برنامهریزی مالیاتی کاملاً متفاوتی انجام میدهید.
- آیا میخواهید درآمد خود را به حداکثر برسانید یا شرکتی میخواهید که به شما زمان و پول برای پیگیریهای هدف هایی خارج از کسبوکار بدهد؟
- آیا میخواهید کنترل کامل شرکت خود را داشته باشید یا شرکایی میخواهید که بتوانند تجربه، پول نقد یا منابع دیگر را به شرکت بیاورند؟
هر کسبوکاری باید از خود بپرسد: “مالکان چه میخواهند؟” و سپس آن را تحویل دهند. شرکتهایی که این کار را نمیکنند یا شکست میخورند یا فروخته میشوند زیرا آنچه را که مالکان میخواستند تحویل نمیدادند. بدیهی است فرهنگ سازمانی شرکت و آینده شرکت بشدت تحت ” دهنیت موسسین” قرار دارد .
چشم انداز و ماموریت: کجا میروید و چگونه به آنجا میرسید؟
شرکتهای بزرگ میتوانند ساعتها و مبالغ بیشماری را صرف توسعه بیانیههای چشمانداز و ماموریت کنند. حدس من این است که شما در حال حاضر ایده خوبی از جایی که میخواهید کسبوکار شما به آنجا برود و چگونه به آنجا میرسید دارید. اگر اینطور است، ساختن یک بیانیه چشمانداز و ماموریت آسان است.
یک بیانیه چشمانداز خلاصهای کوتاه از آنچه میخواهید شرکت شما در 5-10 سال آینده به نظر برسد است. این توضیح میدهد که چگونه شرکت شما از آرزوهای شخصی شما حمایت خواهد کرد. یک بیانیه ماموریت خلاصهای کوتاه از نحوه دستیابی شرکت شما به آن چشمانداز است .اختصاصا، بیانیه ماموریت بیان میکند که شرکت شما به چه کسی خدمت میکند و چه کاری برای آنها انجام میدهد.
داشتن یک چشمانداز و ماموریت روشن و الهام بخش:
- جهت آینده کسبوکار را تعریف میکند.
- برنامهریزی استراتژیک، بودجهبندی و تصمیمگیری را هدایت میکند.
- به کارمندان الهام میبخشد.
- همه را روی یک هدف بزرگ مشترک متمرکز میکند.
- شرکت را فراتر از قابلیتهای فعلی خود گسترش میدهد.
- انتظارات کارمندان را تعریف میکند.
- نحوه حمایت شرکت از آرزوهای شخصی مالک را روشن میکند.
- هدف شرکت شما را روشن میکند تا بتوانید آن را به مشتریان و کارمندان به وضوح ارتباط دهید.
- تمرکز برای شرکت فراهم میکند.
این نوع چشم انداز منجر به موارد زیر خواهد شد:
- بهرهوری بالاتر
- بهبود روحیه کارکنان و کاهش گردش کار
- جذب آسانتر کارمندان جدید که مناسب شرکت شما هستند
- برنامهریزی آسانتر و کارآمدتر
- درگیری کمتر در استراتژی و اجرا
- بازاریابی مؤثرتر و کارآمدتر
آیا شما، مشتریان و کارمندان شما به وضوح هدف شرکت خود (یعنی جایی که به سمت آن میرود) و نحوه رسیدن به آن را میدانید؟ این چیزی است که یک ماموریت و یک بیانیه چشمانداز ارائه میدهند. ممکن است هرگز در نظر نگرفته باشید که این امر چقدر برای بازاریابی مشتریان و هدایت کارمندان قدرتمند خواهد بود. من در مقاله دیگری با عنوان “چگونه ایجاد ارزش منجر به موفقیت کسبوکار میشود” بیشتر به این موضوع میپردازم.
مثال فرضی از بیانیه ماموریت و چشمانداز یک کافه کوچک:
- بیانیه ماموریت: ارائه بهترین قهوه و تجربه لذتبخش برای مشتریان، با استفاده از دانههای قهوه باکیفیت و ایجاد فضایی گرم و صمیمی.
- بیانیه چشمانداز: تبدیل شدن به محبوبترین کافه محله و مکانی برای اجتماع و گفتگو در میان اهالی.
در اینجا یک مثال از یک بیانیه چشمانداز و ماموریت از Southwest Airlines (که البته یک شرکت Enterprise و بزرگ است ) آمده است:
- بیانیه چشمانداز: تبدیل شدن به محبوبترین، پر پروازترین و سودآورترین خطوط هوایی جهان.
- بیانیه ماموریت: ماموریت Southwest Airlines تقدیم بالاترین سطح خدمات مشتری با احساس گرمی، دوستی، غرور فردی و روحیه شرکت است.
Southwest احتمالاً زمان و هزینه زیادی را صرف انتخاب و آزمایش هر کلمه کرد. هر چقدر که نیاز دارید وقت بگذارید تا چشمانداز و ماموریت شما روشن باشد. نیازی نیست زیبا به نظر برسد؛ فقط باید برای هدایت تصمیمات شما روشن باشد. اگر میخواهید آن را با کارمندان یا مشتریان خود ارتباط برقرار کنید، ممکن است تصمیم بگیرید کمی بیشتر آن را صیقل دهید.
چشم انداز و ماموریت مرزها را تعیین میکنند
هدف، چشمانداز و ماموریت بسیار مهم هستند. یکی از نقل قولهای مورد علاقه من این است:
“وقتی چشمانداز شما روشن است، تصمیمات آسان تر میشود چون جهت کلان مشخص است.” تعریف هدف، چشمانداز و ماموریت شما مرزهایی را برای تمام تصمیمات بعدی ایجاد خواهد کرد و مانع وسوسه انحراف از مسیر کلان شما خواهد شد.
به عنوان مثال، من مدیر مالی یک مرکز بهداشت جامعه بودم که همچنین خدمات مسکن موقت هم ارائه میداد. ماموریت شرکت هیچ حرفی در مورد مسکن موقت نمی زد. این یک نیاز در بازار بود که شرکت تصمیم گرفته بود به رفع آن کمک کند.
مسکن موقت یک حواسپرتی مداوم از ماموریت اصلی مراقبتهای بهداشتی ما بود. ما تصمیم گرفتیم از ارایه خدمات مسکن موقت خارج شویم تا بتوانیم روی ماموریت اصلی خود تمرکز کنیم.
پیشنهاد میکنم اگر درباره تمایز بین مزیت های رقابتی ناپایدار و کوتاه مدت و مزیت های رقابتی بلند مدت مردد هستید با من تماس بگیرید . در بخش تماس با ما شیوه ارتباط را عنوان کرده ام .
بسیاری از افراد فکر نمیکنند که به یک برنامه استراتژیک نیاز دارند زیرا میدانند که چه کاری باید انجام دهند. آنچه آنها ندارند، وضوح در مورد کاری است که نباید انجام دهند. بله استراتژی به تعبیری توانایی نه گفتن به برخی اولویت ها و تصمیم های بظاهر جذاب است !
برنامه استراتژیک شما میگوید که شما روی چه چیزی تمرکز خواهید کرد، بنابراین واضح است که چه کاری انجام نخواهید داد. بسیاری از افراد فکر نمیکنند که به یک برنامه استراتژیک نیاز دارند زیرا میدانند که چه کاری باید انجام دهند. آنچه آنها ندارند، وضوح در مورد کاری است که نباید انجام دهند. اینها چیزهایی هستند که آنها را حواسپرت میکنند و باعث میشوند در طول سال بیهدف و ناکارآمد باشند. بدتر از آن، آنها میتوانند باعث تغییر گسترده جهت تخصیص منابع از یک سرمایهگذاری بهتر شوند.
تحلیل SWOT: واقعیت فعلی شما
من در بیشتر پروژه های خود معمولا متد SWOT و متد های مکمل انرا تجویز نمیکنم و بیشتر آنرا یک روش ذهنی برای یکپارچه سازی تفکر میدانم . اما در کسب و کار های کوچک کمی ارفاق قائلم چون مالکین و کارشناسان آن کسب و کار نیاز به آماده سازی ذهنی برای تحلیل کسب و کار بدون پیچیدگی مدل ها و شیوه ها دارند . به مرور که متغیر های بیشتری در تحلیل رقابتی نیاز شد میتوانیم سطح تحلیل را بالاتر برده و متد ها و نیز مدل های کامل تری را بکار بگیریم . بنابراین با این پیش زمینه , به سراغ SWOT میرویم .
اکنون زمان آن است که صادق باشید. شرکت شما برای رسیدن به چشمانداز خود راه طولانی در پیش دارد. ما بعداً به مراحل رسیدن به این چشمانداز خواهیم پرداخت. برای اکنون، شما نیاز دارید بدانید از کجا شروع میکنید (الان در کجا هستید ) تا مسیر مورد نیاز برای رسیدن به هدف خود را بدانید.
یک روش آزمایششده برای انجام این کار، تحلیل SWOT با تمرکز بر روی محیط داخلی است. SWOT مخفف نقاط قوت، ضعفها، فرصتها و تهدیدها است. شما به داخل شرکت خود نگاه میکنید تا نقاط قوت و ضعف خود را ارزیابی کنید. سپس شما به رقبا و محیط کسبوکار خود نگاه میکنید تا فرصتها و تهدیدهای خود را کشف کنید. این روش ساده اما قدرتمند است.
در مقاله “تحلیل SWOT چیست؟ ارزیابی ساده اما موثر محیط کسبوکار” به طور مفصل در مورد چگونگی انجام تحلیل SWOT را توضیح میدهم.
بد نیست در اینجا اشاره ای هم به متد TOWS کنم . ماتریس TOWS (Threats, Opportunities, Weaknesses, Strengths) از همان عناصر SWOT تشکیل شده است اما
- تمرکز بر محیط خارجی: ماتریس TOWS بیشتر بر روی محیط خارجی سازمان تمرکز دارد و به شما کمک میکند تا تهدیدها و فرصتهای موجود در محیط را شناسایی کرده و با توجه به نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، به آنها پاسخ دهید.
- تاکید بر واکنش به تغییرات محیطی: این ماتریس به شما کمک میکند تا به تغییرات محیطی واکنش نشان داده و استراتژیهای خود را به طور مداوم به روز کنید.
- کاربرد در شرایط پویا: ماتریس TOWS برای سازمانهایی که در محیطهای پویا و رقابتی فعالیت میکنند، بسیار مناسب است.
تفاوت اصلی بین SWOT و TOWS
تفاوت اصلی بین ماتریس SWOT و TOWS در ترتیب قرارگیری عوامل است. در ماتریس SWOT، ابتدا به عوامل داخلی (نقاط قوت و ضعف) و سپس به عوامل خارجی (فرصتها و تهدیدها) پرداخته میشود. در حالی که در ماتریس TOWS، ابتدا به عوامل خارجی (تهدیدها و فرصتها) و سپس به عوامل داخلی (ضعفها و قوتها) پرداخته میشود.
اولویتهای استراتژیک سه ساله
علم استراتژیک علم تصمیم گیری درباره اولویت هاست . هیچ شرکتی منابع کافی برای انجام همه کارهایی که میخواهد ندارد. تعیین اولویتها به معنای تمرکز منابع محدود شما بر چیزهایی است که بیشترین اهمیت را دارند.
چگونه میدانید چه چیزی مهمتر است؟ قصد یا هدف کلی که ما معمولا آنرا purpose می نامیم ، چشمانداز و ماموریت شما جهت کلی را تعیین میکنند. اکنون زمان آن است که دقیقاً انتخاب کنید چه اقداماتی برای رسیدن به آنجا نیاز دارید.
اکثر صاحبان کسبوکار تنها یک سال یا کمتر پیشبینی استراتژیک میکنند. این اشتباه است. بله، تاکتیکهای شما دائماً در حال تغییر هستند که با تمرکز شما روی مزیت های رقابتی ناپایدار در مسیر جهت مزیت رقابتی پایدار شما بدست میآید. با این حال، رویاهای شما برای شرکت شما آنقدر بزرگ هستند که نمیتوان آنها را در یک سال محقق کرد. برنامه استراتژیک شما یک طرح چند ساله از نحوه دستیابی به این رویاها است.
تعیین اولویتها و اهداف (منظورم goals است) هم آنچه را انجام خواهید داد، آنچه ممکن است انجام دهید و آنچه انجام نخواهید داد را تعیین میکند. عدم صرف زمان برای شناسایی اولویتهای استراتژیک خود باعث ایجاد ناکارآمدی گسترده برای شرکت شما میشود.
اولویتهای سه ساله، اهداف یک ساله و اهداف سه ماهه شما ، همه ماموریت گسترده شما را به مراحل اقدام تقسیم میکنند. همه این قطعات با هم کار میکنند تا از منظر استراتژیک به تاکتیکی جریان پیدا کنند. هر کدام جزئیات بیشتری را برای قسمت دوم تعریف برنامهریزی استراتژیک کسبوکار کوچک، یعنی “چگونه به آنجا خواهید رسید” ارائه میدهند. در زیر مثالها و معیارهای اولویتهای استراتژیک آورده شده است.
مثالهای اولویتهای استراتژیک
- بهبود ارزش و وفاداری مشتری
- بهبود فرآیندهای عملیاتی
- حذف خروجیهای نقدی و بهبود منابع تولید نقدینگی (شناسایی و حذف تمام هزینهها و پرداختهایی که به صورت غیرضروری از جریان نقدینگی کسبوکار کاسته میشود و شناسایی و تقویت فعالیتهایی که به صورت مستقیم منجر به افزایش جریان نقدینگی ورودی به کسبوکار میشوند.)
- یافتن بازارهای یا مشتریان جدید برای محصولات یا خدمات در زمان مناسب !
- گسترش محصولات یا خدمات در زمان مناسب !
- کاهش هزینههای عملیاتی
معیارهای اولویتهای خوب:
- از طریق ماموریت خود به چشمانداز خود دست مییابد.
- برای کسانی که نیاز به اجرای آن دارند واضح و به راحتی قابل درک است.
- تفاوت استراتژیک بلندمدت برای کسبوکار ایجاد میکند. دقت کنید این تهیه لیستی از کارهایی که به آسانی اجرا میشوند نیست.
- واقعگرایانه است اما ممکن است سازمان را برای دستیابی به آن تعالی دهد. به عبارت دیگر برای رسیدن به این هدف، سازمان باید فراتر از روال معمول خود عمل کند و تلاش بیشتری کند. این ممکن است شامل توسعه مهارتهای جدید، سرمایهگذاری بیشتر، یا تغییر در فرهنگ سازمانی باشد.
- الهامبخش است
- معمولاً نیازمند سرمایهگذاری قابل توجهی از زمان، پول یا منابع دیگر در ادامه است
هیچ راه مستقیمی برای تعیین اولویتهای تان وجود ندارد. من چهار روش را در “4 روش اثبات شده برای اولویتبندی اهداف و وظایف خود” توضیح میدهم. حتما این مقاله را هم ببینید
اهداف یک ساله
اولویتهای استراتژیک سه ساله شما ، اولویتهای کلی را برای شرکت شما شناسایی میکنند. به عبارتی به اهداف بلندمدت و کلی اشاره دارد که سازمان شما میخواهد در طول سه سال آینده به آنها دست یابد. اهداف یک ساله شما ، حوزههای خاص تمرکز برای سال آینده را بیان میکنند. علاوه بر این، این اهداف دارای معیارهایی هستند که برای تعریف موفقیت و ردیابی پیشرفت به آنها متصل شدهاند.
این اهداف به همه افراد در شرکت شما اطلاع داده میشود (اصطلاحا به آن ترجمه استراتژی میگوییم ) تا همه کارمندان شما در مورد اولویتهای خود برای سال جاری بطور واضح آگاه باشند. معیارها پاسخگویی برای رسیدن به هدف را فراهم میکنند.
برخی از گزینههای خوب برای اهداف یک ساله عبارتند از:
- مراحل بعدی در یک مجموعه بزرگی از مراحل برای دستیابی به یک اولویت استراتژیک: مراحل اصلی اولویتهای استراتژیک خود را مرور کنید. شناسایی کنید که کدام مراحل باید در سال آینده اتفاق بیفتد تا بتوانید اولویت استراتژیک خود را در سه سال محقق کنید.
- اهمیت بالا: موارد با اولویت بالا انتخابهای خوبی برای اهداف یک ساله هستند تا بتوانید مزایا را در اسرع وقت به دست آورید.
- اجرای آسان: مواردی که تأثیر متوسطی دارند اما اجرای آنها آسان است، میتوانند بازدهی خوبی برای سرمایهگذاری شما فراهم کنند. داشتن چند مورد از این اهداف اشکالی ندارد، اما هرگز اهمیت را برای سهولت فدا نکنید. داشتن تعداد زیادی از این اهداف میتواند شما را از دستیابی به مهمترین اولویتهای خود منحرف کند.
- و در نهایت… اهداف سال گذشته که تکمیل نشدهاند: این اتفاق میافتد. شما به پایان سال میرسید و متوجه میشوید که برخی از اهداف محقق نخواهند شد که به قول آقای دکتر مینتزبرگ میتواند منجر به استراتژی های تحثث نیافته شود . اکنون زمان آن است که دوباره تمرکز کنید تا این اهداف را محقق کنید و منابع شرکت خود را روی اهداف جدید متمرکز کنید.
در این خصوص بد نیست مطلبی که درباره ” استراتژی از دیدگاه هنری مینتزبرگ ” آماده کرده ام را مطالعه کنید .
انتخاب اهداف یک تعادل بین آنچه مهم است و آنچه آسان است برای اجرا ست. جدول زیر آن را خلاصه میکند:
سهولت پیادهسازی |
اهمیت |
|||
اهمیت |
بالا |
متوسط |
پایین |
|
بالا |
اهداف عالی برای دستیابی برای سال آینده |
کاندیداهای خوب برای سال آینده اگر از اولویتهای با اهمیت بالا منحرف نشوند |
این اهداف را به چندین هدف در طول سه سال تقسیم کنید |
|
متوسط |
اینها اولویت بالایی ندارند اما خوب است که ببینید آیا اهمیت یا سهولت آنها افزایش مییابد |
اینها را زیر نظر داشته باشید؛ ممکن است مهم شوند |
فعلاً نظارت کنید؛ ممکن است بعداً ارزشمند شوند |
|
پایین |
فقط در صورتی این اهداف را انجام دهید که بسیار آسان باشند. ممکن است فقط یک وظیفه باشند نه یک هدف |
اتلاف وقت و منابع برای نظارت دقیق بر آنها در حال حاضر |
اتلاف کامل وقت و منابع |
یک هدف خوب چگونه تدوین میشود ؟
مدل های مخلفی تاکنون برای تدوین هدف و هدفگذاری معرفی شده اند . در کانال لینگدی ام درباره آن پستی دارم . اما یک مدل کلاسیک برای اهداف خوب SMART بودن آن است :
- Specific یا خاص: برای همه روشن است
- Measurable یا قابل اندازهگیری: موفقیت را به طور عینی تعریف میکند و پیشرفت شما را ردیابی میکند
- Attainable یا قابل دستیابی: قابل دستیابی است، حتی اگر دشوار باشد
- Relevant یا مرتبط: پیشرفت در جهت چشمانداز و اولویتهای شما را ایجاد میکند
- Time-based یا مبتنی بر زمان: یک تاریخ تکمیل نهایی و تاریخهای مهم برای پیشرفت وجود دارد
اجزای اصلی یک هدف چیست؟
- Deadline یا ضربالاجل: این جنبه مبتنی بر زمان عبارت SMART را برطرف میکند. اهداف بدون ضربالاجل هرگز انجام نمیشوند.
- Accountability یا پاسخگویی: مسئولیت اصلی را به یک نفر واگذار کنید. وقتی بیش از یک نفر پاسخگو باشد، هیچ کس پاسخگو نیست.
- Metrics یا معیارها: اهداف زمانی قابل اندازهگیری هستند که حداقل یک معیار عینی داشته باشند. معیارها نتایج حاصل از وظایف را نظارت میکنند، نه تکمیل وظایف. ضربالاجلها تکمیل وظایف را نظارت میکنند.
- Targets یا اهداف کمی مستقیم: معیارها چیزی هستند که شما اندازه میگیرید و اهداف مقدار معیاری هستند که سعی میکنید به آنها دست یابید.
اهداف یک ساله، اهداف سه ماهه و وظایف( یا Taks ها)
اهداف سه ماهه به شما کمک میکنند:
- غلبه بر احساس غرق شدن: اهداف سه ماهه اهداف یک ساله را تقسیم میکنند تا احساس غرق شدن نکنند. من میدانم که نگاه کردن به یک مجموعه جدید از اهداف یک ساله و گرفتن یک جرعه بزرگ چگونه است.
- تمرکز و اولویتبندی بیشتر: وقتی همه چیز اولویت است، هیچ چیز اولویت نیست. برخی از مراحل باید قبل از مراحل دیگر انجام شوند. این مراحل باید به ترتیب قرار داده شوند. برنامهریزی اهداف سه ماهه مشخص میکند که اکنون چه چیزی مهم است و چه اتفاقی خواهد افتاد.
- هماهنگی و پاسخگویی شرکت: این اهداف به همه افراد در شرکت اطلاع داده خواهد شد. همه کارمندان شما باید اولویتهای شرکت و نحوه برنامهریزی شرکت برای دستیابی به اهداف یک ساله خود را بدانند. ارتباط در مورد اینکه چه کسی مسئول هر هدف است نیز پاسخگویی ایجاد میکند.
یک هدف سه ماهه خوب چیست؟
- SMART: مانند اهداف SMART، اهداف سه ماهه SMART موثرتر هستند.
- تعریف پیامدها(outcomes): رهبران پیامد را برای هدف تعیین میکنند. افرادی که به هدف اختصاص داده شدهاند، وظایف را برای دستیابی به آن پیامد توسعه میدهند.
- یک مرحله اصلی: برخی از اهداف سالانه میتوانند در یک سه ماهه انجام شوند و بنابراین مستقیماً به یک هدف منتقل شوند. سایر اهداف سالانه برای انجام اهداف به مراحل متعددی نیاز دارند. جان دوئر در “اندازهگیری آنچه مهم است” اشاره میکند: “وابستگیهای ناشناخته همچنان علت اصلی لغزش پروژه هستند.” برای هر هدف، در مورد اینکه آیا مراحل اصلی وجود دارد که باید قبل از انجام مرحله دیگری انجام شود، فکر کنید.
- فقط 3-7 در هر سه ماهه: شرکت شما ظرفیت محدودی دارد. تعیین اهداف بیش از حد زیاد گیجکننده و دلسرد کننده است. تعیین یک مجموعه محدود و متوازن از اهداف در هر سه ماهه شرکت را تنظیم میکند و به کارکنان شانس بیشتری برای دستیابی به هر هدف میدهد.
- تاریخ شروع و پایان: تاریخ مورد انتظار شروع کار روی هدف و زمانی که میخواهید هدف محقق شود را تعیین کنید. ممکن است نیاز باشد با فردی که به این هدف اختصاص داده شده است مشورت کنید تا این تاریخها را تعیین کنید. فردی که هدف به او اختصاص داده شده است، یک جدول زمانی دقیقتر را ایجاد خواهد کرد.
- اختصاص داده شده به: اهداف یک ساله همیشه باید به رهبران ارشد شرکت اختصاص داده شوند، اما اهداف ممکن است به سایر کارکنان اختصاص داده شود. هر کسی که به یک هدف اختصاص داده شده است، در قبال هر کسی که به آن هدف اختصاص داده شده است پاسخگو است.
در ویژگی دوم که درباره Outcomes صحببت کردم مایلم کمی بیشتر توضیح دهم . میخواهم شما را به دو واژه مدیریتی مهم که ترجیح میدهم عنوان انگلیسی انرا را استفاده کنم حساس نمایم : واژه Results و واژه Outcomes . در ادبیات مدیریتی ما بین این دو خیلی تفاوت قایلیم که متاسفانه بجای یکدیگر استفاده میشوند اما تفاوتهای ظریفی بین آنها وجود دارد که درک این تفاوتها برای تحلیل دقیقتر اطلاعات بسیار مهم است.
نتایج (Results)
- معنی دقیقتر: به طور کلی، نتایج به دادهها، اعداد و اطلاعاتی اشاره دارد که مستقیماً از یک آزمایش، مطالعه یا تحلیل به دست میآید. این دادهها ممکن است کمی (مانند اعداد، درصدها) یا کیفی (مانند توصیفها، نقل قولها) باشند.
- تمرکز بر دادههای خام: نتایج بیشتر بر روی دادههای خام و عینی تمرکز دارند و به این پرسش پاسخ میدهند که “چه اتفاقی افتاده است؟”
- مثال: در یک مطالعه، نتایج ممکن است شامل میانگین نمرات آزمون، تعداد شرکتکنندگان، یا درصد پاسخهای مثبت به یک سوال باشد.
پیامدها(Outcomes)
- معنی گستردهتر: به پیامدهای کلی و تأثیرات بلندمدت یک فعالیت، برنامه یا پروژه اشاره دارد. این شامل تفسیر و تحلیل نتایج است و به این پرسش پاسخ میدهد که “چه معنایی از این دادهها میتوان استخراج کرد؟”
- تمرکز بر پیامدها: استفاده از نتایج و بررسی نحوه تاثیر آنها روی پیامدهای نهایی و تأثیرات کلی . نشان میدهند که یک فعالیت یا برنامه چه تغییراتی ایجاد کرده است.
- مثال: در همان مطالعه، پیامد ها ممکن است نشان دهد که مداخله آموزشی منجر به بهبود قابل توجهی در عملکرد دانشآموزان شده است یا خیر.
تفاوتهای کلیدی
ویژگی | نتایج (Results) | نتایج (Outcomes) |
---|---|---|
تمرکز | دادههای خام و عینی | پیامدها و تأثیرات |
سطح تحلیل | سطح پایینتر | سطح بالاتر |
نوع دادهها | کمی یا کیفی | عمدتاً کیفی |
هدف | توصیف آنچه اتفاق افتاده است | تفسیر و تحلیل نتایج |
دو روش محبوب برای اندازهگیری و مدیریت اهداف و وظایف شما:
- اهداف و نتایج کلیدی (OKRs)
- داشبورد شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI)
اگر درباره پیاده سازی چنین مدل های مهمی مشکل دارید حتما با من تماس بگیرید .
بررسی نهایی: پیشبینی جریان نقدینگی
شما اولویتهای خود را برای سال آینده تعیین کردید و با اهداف یک ساله خود هدفگذاری کردید. اهداف سه ماهه شما جدول زمانی را ایجاد کرده است که در آن روی اهداف یا مراحل اصلی برای رسیدن به آن اهداف کار خواهید کرد.
پیشبینی جریان نقدینگی تمام این اطلاعات را گرفته و آن را به جریان نقدی تبدیل میکند. این یک بررسی واقعیت عالی برای اهداف شما است. میبینید که سرمایهگذاریهایی که برای سال آینده برنامهریزی کردهاید، نقدینگی شما را فراتر از حد آن میبرد. این به شما فرصت میدهد تا بودجه مورد نیاز خود را بدست آورید
بینشهای حاصل از پیشبینی جریان نقدینگی به شما امکان میدهد اصلاحات بیشتری در اهداف و وظایف خود انجام دهید. برنامهریزی استراتژیک یک فرآیند خطی نیست که در آن ایدههای بزرگ به طور منظم به جزئیات تبدیل شوند. بلکه یک فرآیند تکرارشونده است که در آن شما دائماً مراحل قبلی را بر اساس اطلاعاتی که در مراحل بعدی به دست میآورید اصلاح میکنید. همه قسمتهای این فرآیند باید انعطافپذیر باشند تا در نهایت یک برنامه یکپارچه ایجاد کنند.
پیشبینی جریان نقدینگی یکی از مهمترین ابزارهای مالی برای هر کسبوکاری، به ویژه کسبوکارهای کوچک است. این پیشبینی به شما کمک میکند تا وضعیت مالی آینده کسبوکار خود را پیشبینی کرده، تصمیمات مالی بهتری بگیرید و از مشکلات نقدینگی جلوگیری کنید.
مراحل انجام محاسبه
برای انجام محاسبه پیشبینی جریان نقدینگی، مراحل زیر را طی میکنیم:
- تعیین دوره زمانی: معمولاً پیشبینی جریان نقدینگی برای یک دوره یک ماهه، سه ماهه یا یک ساله انجام میشود. برای کسبوکارهای کوچک، نمی نگاهی هم به پیشبینی ماهانه میتوان کرد اما با درجه اهمیت پایین تر.
- شناسایی منابع درآمد: تمام منابع درآمد کسبوکار را لیست کنید. این منابع ممکن است شامل فروش محصولات، ارائه خدمات، دریافت سود سرمایه گذاری و غیره باشد.
- شناسایی هزینهها: تمام هزینههای کسبوکار را لیست کنید. این هزینهها شامل هزینههای ثابت (مانند اجاره، حقوق پرسنل) و هزینههای متغیر (مانند هزینه مواد اولیه، هزینههای فروش) میشود.
- تخمین درآمد و هزینهها: برای هر ماه، درآمد و هزینههای مورد انتظار را تخمین بزنید. این تخمینها بر اساس دادههای تاریخی، پیشبینیهای بازار و عوامل دیگر انجام میشود.
- محاسبه خالص جریان نقدینگی: خالص جریان نقدینگی برابر است با تفاوت بین کل درآمد و کل هزینهها. اگر خالص جریان نقدینگی مثبت باشد، به معنای ورود نقدینگی به کسبوکار و اگر منفی باشد، به معنای خروج نقدینگی است.
- تحلیل نتایج: نتایج پیشبینی را تحلیل کنید تا نقاط قوت و ضعف کسبوکار را شناسایی کنید. به دنبال دورههایی باشید که ممکن است با کمبود نقدینگی مواجه شوید و برای این دورهها برنامهریزی کنید.
نکته آموزشی اضافی : ما معمولا در مدیریت استراتژیک این حرکت مستمر را با چرخه دمینگ (PDCA) نشان می دهیم . در مدیریت استارتاپ ناب هم آنرا چرخه ساخت ،اندازه گیری، یادگیری (build ,measure, learn) مینامیم .چرخه ی ساخت اندازه گیری یادگیری، روی سرعت به عنوان جزیی حیاتی از فرایند توسعه محصول تاکید می کند. بهره وری یک استارتاپ با توانایی آن در ایده پردازی، سرعت ساخت حداقل محصول پذیرفتنی (MVP) براساس ایده، اندازه گیری گیری اثربخشی محصول اولیه و میزان یادگیری آن براساس تجربه های به دست آمده از این اندازه گیریها تعیین می شود. به عبارت دیگر در این چرخه یاد گیری، ایده ها به محصول تبدیل می شوند، رفتار مشتریان نسبت به محصول ساخته شده بررسی شده و پس از آن برپایه ی داده های جمع آوری شده تصمیم می گیریم که به مسیر خود ادامه دهیم یا Pivot کنیم. این پروسه به دفعات برای یک استارتاپ تکرار می شود. مراحل مختلف این چرخه به شکل زیر است:
ایده -> ساخت -> محصول -> اندازه گیری-> داده ها -> یادگیری.
بازتولید سریع و مکرر این چرخه، تیم را به کشف مسیر دستیابی به تناسب محصول/بازار (Product/Market Fit) هدایت می کند.
با یک مثال عملی و تحلیل عمیقتر، به این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه میتوان از صورت جریان نقدینگی برای تصمیمگیریهای عملیاتی بهتر استفاده کرد.
مثال عملی: یک شرکت تولیدی کوچک
فرض کنید یک شرکت تولیدی کوچک محصولات فلزی تولید میکند. این شرکت صورت جریان نقدینگی زیر را برای ماه گذشته تهیه کرده است:
آیتم | میزان (تومان) |
---|---|
فعالیتهای عملیاتی | |
فروش محصولات | 100,000,000 |
پرداخت به تامینکنندگان مواد اولیه | (60,000,000) |
هزینههای دستمزد | (20,000,000) |
هزینههای سربار | (10,000,000) |
خالص جریان نقدینگی از فعالیتهای عملیاتی | 10,000,000 |
فعالیتهای سرمایهای | |
خرید ماشینآلات جدید | (50,000,000) |
خالص جریان نقدینگی از فعالیتهای سرمایهای | (50,000,000) |
فعالیتهای مالی | |
دریافت وام | 30,000,000 |
پرداخت سود | (5,000,000) |
خالص جریان نقدینگی از فعالیتهای مالی | 25,000,000 |
خالص افزایش (کاهش) نقدینگی | (5,000,000) |
برنامهریزی استراتژیک چیست؟ تعریف موفقیت شما و مسیر رسیدن به آن
من جزئیات و منابع زیادی در مورد چگونگی ساخت برنامه استراتژیک خود به شما دادهام. فقط برای اطمینان از اینکه در این جزئیات گم نشدهاید، در اینجا مجددا چهار مرحله را یادآوری میکنم :
- هدف: چرا این شرکت را اداره میکنید؟
- بینش و ماموریت: کجا میروید و چگونه به آنجا میرسید؟
- SWOT: واقعیت فعلی شما چیست؟
- اولویتهای سه ساله، اهداف یک ساله، اهداف سه ماهه: چگونه از واقعیت فعلی خود به چشمانداز خود خواهید رسید؟